قصه همون دلی که........

شاعرانه عاشقانه اجتماعی درهم

قصه همون دلی که........

شاعرانه عاشقانه اجتماعی درهم

* هوای گریه که مستی بهانه اش باشد

صدای مرضیه و بغض بی سرانجامی 

 

که در میان گلویم بهانه گیر شده     

      کلام آینه ها را دلی نمی فهمد 

 

 

  که ناگزیر شبی بی ترانه پیر شده 

***

 درون آینه ها آه می کشد چشمی 

   

شبیه چشم من از گریه سرخ و بارانی   

 

درون قهوه ی تلخش چه فال غمگینی ست  

  

که غرق می شود و می رود به ویرانی 

*** 

دو چشم قهوه ای و فال قهوه ای محزون  

  

* هوای گریه که مستی بهانه اش باشد  

 

صدای هق هق بی وقفه ای که می خواهد   

 

در این زمانه کسی هم ترانه اش باشد.  

 

مریم علی اکبری

 

 

 

 

پ.ن:

* اشاره به گریه را به مستی بهانه کردم....آهنگی از خانم مرضیه

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد