قصه همون دلی که........

شاعرانه عاشقانه اجتماعی درهم

قصه همون دلی که........

شاعرانه عاشقانه اجتماعی درهم

درباره ی زنی که منم داوری کنند...............

از چشم هام، آدم دلتنگ می بَرَند
با جرثقیل از دل من سنگ می برند
فحشی ست در دلم که شدیداً مؤدّب است
در من تناقضی ست که هر روزش از شب است
خوابیده اند در بغلم بی علاقه ها
پرواز می کنند مرا قورباغه ها
از یاد می برند مرا دیگری کنند
از دستمال ِ گریه ی من روسری کنند
در کلّ شهر، خاله زنک ها نشسته اند
درباره ی زنی که منم داوری کنند
با آن سبیل! و خنجر ِ در آستینشان
در حقّ ما برادری و خواهری کنند!!
چشم تو را که اسم شبش آفتاب بود
با ابرهای غمزده خاکستری کنند
ما قورباغه ایم و رها در ته ِ لجن
بگذار تا خران چمن! نوکری کنند
ما درد می کشیم که جوجه فسیل ها!
در وصف عشق و زیر کمر شاعری کنند
از سختمان گذشته اگر سخت پوستیم!
بیچاره دشمنان شما! ما که دوستیم!!
از دعوی ِ برادری ِ باسبیل ها!
تا واردات خارجی ِ دسته بیل ها!!
از تخت های یک نفره تا فشار قبر
خوابیدن از همیشگی ِ مستطیل ها
در جنگ بین باطل و باطل که باختم
دارد دفاع می شود از چی وکیل ها؟!
دیروز مثل سنگ شدم تا که نشکنم
امروز می برند مرا جرثقیل ها
چیزی که نیست را به خدایی که نیستیم
اثبات می کنند تمام ِ دلیل ها
در حسرت ِ گذشته ی بر باد رفته ای
آینده ی کپی شده ای از فسیل ها!
ناموسم و رفیق و وطن فحش می دهند
دارند بیت هام به من فحش می دهند
پرونده ای رها شده در بایگانی ام
از لایه های متن بیا تا بخوانی ام
باران نبود، امشب اگر گونه ام تر است
بر پشت من نه بار امانت، که خنجر است!
از نام ها نپرس، از این بازی ِ زبان!
قابیل هم عزیز من! اسمش برادر است
از کودکیت، اکثر ِ اوقات درد بود
تنها رفیق ِ آن دل ِ تنهات درد بود
شاعر شدی به خاطر یک مشت گاو و خر
شاعر شدی ولی ادبیّات، درد بود!
داری من و جنون مرا حیف می کنی
داری شعار می دهم و کِـیف می کنی
در شهر ما پرنده ی با پر نمی شود!
آنقدر بد شده ست که بدتر نمی شود
اسمش هرآنچه باشد: یا دوست یا رفیق
جز وقت ارث با تو برادر نمی شود
از «دستمال» اشکی من استفاده هاست!!
نابرده رنج، گنج میسّر نمی شود!!
می چسبم از خودم به غم و شعر می شوم
از شعر گریه می کنم و شعر می شوم!
از کاج هام موقع چاقو زدن توام
بگذار شهر هرچه بگویند! من، توام!
افتاده در ادامه ی هر گرگ، گلّه ها
محبوبیت، به رابطه ام با مجلّه ها
تشکیل نوظهوری ِ مشتی ستاره ها
از دادن ِ تمامی ِ … در جشنواره ها
شب های حرف و س*ک*س ِ به سیگار متـّصل
و اشک های شعر، کنار ِ در ِ هتل
دارم سؤال می شوی از بی جواب ها
بیهوده حرف می/ زده در گوش خواب ها
تا گریه ای شوم بغل ِ هر عروسکم
تا کز کنم دوباره به کنج ِ کتاب ها
از گریه های دختر ِ می خواست یا نخواست
در ابتدای قصّه که یک جور انتهاست!
تا صبح عر زدن وسط ِ دست های تو
بیداری ام بزرگ تر از فکر قرص هاست
از قصّه ی تو بعد ِ «یکی که نبود»ها
از آسمان محو شده پشت دودها
از قصّه ی دروغی ِ آدم بزرگ ها
تقسیم گوسفند جوان بین گرگ ها!
تسلیم باد/ رفتن ِ ناموس ِ باغ ها
آواز دسته جمعی و شاد ِ کلاغ ها
یک جفت دست، دُور گلویم که سست شد
افتادن ِ من از همه ی اتفاق ها
جنگل به خون نشست و درختان تبر شدند
و بار می برند کماکان الاغ ها!
در می روم از اینهمه پوچی به خانه ات
از خانه ام! به گوشه ی امن ِ اتاق ها
پاشیدن ِ لجن به جهان ِ مؤدّبت!
عصیانگری قافیه در قورباغه ها!!
لعنت به ساده لوحی ات و آن دل ِ خرت!
بهتت زده! شکسته در این شهر باورت
به دست دوست یا که به آغوش امن عشق
اینبار اعتماد کنی خاک بر سرت!!
خشکیده چشم و گریه ی ابرم زیاد نیست
ای زندگی بمیر که صبرم زیاد نیست
از زنگ بی جواب ِ کسی در کیوسک ها
از زل زدن به بی کسی بچّه سوسک ها!
از بحث روزنامه سر ِ کارمزدها
از بوی دست های تو در جیب دزدها
تزریق چشم های تو کنج ِ خرابه ها
از پاک کردن ِ همه با آفتابه ها
از چند تا معادله و چند تا فلش
از یک پری که آمده از راه دودکش
از انحراف من وسط ِ مستقیم ها!
از عشق جاودانه ی ما پشت سیم ها!!
از گریه ی تمام شده بعد ِ چند روز
از بالشم که بوی تو را می دهد هنوز
از آدمی که مثل تو از ماه آمده ست
از اینهمه بپرس:
چرا حال من بد است؟!!
از این شب برهنه چراغ مرا بگیر
از قرص های خسته سراغ مرا بگیر
دستی به روزهای خرابم نمی بری
از چشم های توست که خوابم نمی بری
دارد جهان، غرور مرا مَرد می کند
سگ لرزه هام زیر پتو درد می کند

رد می شود شب از بغل من، سیاهپوش
با گریه هستمت که اگر نیستم به هوش
پوشانده شب تمامی این شهر زشت را
خوابیده است داخل سوراخ، بچّه موش!
شب می رسد… و تنها از، اینهمه سیاه
آوازهای رفتگری می رسد به گوش

 

از : سید مهدی موسوی


نظرات 9 + ارسال نظر
تنها پنج‌شنبه 4 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 01:43 ق.ظ

سلام شعرتو نخوندم امیدوارم مثل اسم وبلاگت مکافات نباشی
تورو خدا

من مکافات لحظات اشتباه زندگیم هستم اشتباهاتی که در حق خودم مرتکب شدم نه دیگران

... جمعه 5 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:11 ق.ظ

قشنگ بود.
از شعرهای خودتون هم بذارید.
ممنون

[ بدون نام ] یکشنبه 7 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 08:41 ب.ظ

یه سوال شما کرمانی هستید الان کرج چه می کنید
تا همیشه شاعر باشید

من کرج نیستم عزیز کرمانم درآینده ای نزدیک هم به بوشهر نقل مکان میکنم انشالا

نازنین هدایت نژاد یکشنبه 14 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 04:10 ب.ظ http://www.mahea3muni.blogfa.com

درود مهربان.. بروزم و چشم انتظارت...[گل]

محمد حسن اسفندیارپور جمعه 3 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 07:36 ب.ظ http://www.esfandiarpoor.blogfa.com

بروز هستم و منتظر حضور شما دوست عزیز
من از نگاه شما عطر سیب می خواهم
ازین تکلُمِ امن یجیب می خواهم –
که دور گنبد سرخت شبی طواف کنم
که روبروی ضریح تو اعتکاف کنم

حسین شهابی دوشنبه 13 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 09:21 ق.ظ

سلام خانم مهدی پور لینک وبلاگتان را در وبلاگم اضافه کردم فرصت داشتی یه سرهم به وبلاگم بزن http://hoseinshahabi.blogfa.com/

رضا نظری چهارشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 09:16 ق.ظ http://www.blogfa.com

با سلام و احترام
دعوتید به (تب و تاب)

نوید یکشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 01:09 ب.ظ http://www.asrejome.blogfa.com

سلام !
به امید ِ موفقیت های بیشتر .

یوسف فرخزاد جمعه 9 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 01:56 ب.ظ

درود بر شما خانم مهدی پور ممنون به من سر زنده بودین کاش از شعرا خودت هم بذاری دوس دارم بخونم من اونقدر دلتنگ روزای انجمن شعرم که هر سال دو با میرم سیستان روزای خوبی بود کاش دوباره میشد تو اون روزا زندگی کرد من لینکتون کردم خواستین شما هم لینک کنید

mersi mamnon adrese vabetono nazashtin

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد