قصه همون دلی که........

شاعرانه عاشقانه اجتماعی درهم

قصه همون دلی که........

شاعرانه عاشقانه اجتماعی درهم

حالم بد است، حوصله‌ام روبه‌راه نیست

حالم بد است، حوصله‌ام روبه‌راه نیست


یک عمر با خیال تو بودن صلاح نیست



دارد کلافه می‌شود از دست هر چه «تو»ست



شاعر؛ که گاه فکر دلش هست و گاه نیست



باید که کوه بار غمم را به دوش خود ...



فکر تنت برای تنم جان‌پناه نیست



این خوشه‌های وحشی انگور در رگم



می‌جوشد آن‌چنان که بفهمم گناه نیست -



این دختری که مرتکبش می‌شوم هنوز



این دختری که فعل مرا پا به ماه نیست



از بس که در تفأل من مریمی نبود




هی فکر می‌کنم که خدا هم گواه نیست -



من عاشقم و در تنم انگار جاری است



یک مشت شب که حال و هوایش سیاه نیست



مریم! نگات وزن تنم را به هم زده



با من برقص، وزن تو که اشتباه نیست؛
**
مریم! برقص، قافیه‌ها را به هم بریز



این شعر مست بی سر و پا را به هم بریز



من را خلاف قصه‌ی تاریخ زنده کن



در این سکانس نقش خدا را به هم بریز



باید دوباره از شب اول شروع کرد



تقدیر را بکوب و قضا را به هم بریز



بی تو غزل نمی‌شود این شعر لعنتی



در آن برقص! قافیه‌ها را به هم بریز ...



**
دارم برای زن شدنت نقشه می‌کشم



ای مریمی که زن شدنت هم صلاح نیست!



گم می‌شوی درون من و ... من درون تو ...



گم می‌شوم درون تو ... این‌ها گناه نیست!



حالا بخواب مادر انجیل‌های من



با این پسر بکارت تو افتضاح نیست!!



مریم! زمین به دور سرم چرخ می خورد



حالم بد است ... حوصله‌ام روبه‌راه نیست ...



اسماعیل موسوی

اسم تو هست بر لبم و می کنم گناه

عاشورای حسینی در تگزاس آمریکا




قرآن مجسم که ز رحلت گله داری

از بس زده ای نی به لبت آبله داری




ای قاری قرآن که چهل خوان و چهل روز


انگار نه انگار.. ز ما فاصله داری




بر نیزه رحلت کمی آرام قدم زن..


گر دخترکی گمشده در قافله داری..




گهوار دو دستت چو عبا را به عقب زد..


گفتم.. به گمانم.. هوس حرمله داری..!




بسپار به ره رحل.. که آوای رحیل است


تو راحله ای پیر در این مرحله داری



تا وقت مرگ حوصله دارم برای تو

من مدتی است ابر بهارم برای تو


باید ولم کنند ببارم برای تو


این روزها پر از هیجان تغزّ لم


چیزی بجز ترانه ندارم برای تو


جان من است و جان تو،امروز حاضرم


این را به پای آن بگذارم برای تو


از حدّ «دوست دارمت» اعداد عاجزند


اصلاًنمی شود بشمارم برای تو


این شهر در کشاکش کوه و کویر و دشت


دریا نداشت دل بسپارم برای تو


من ماهیم تو آب،تو ماهی و من آفتاب


یار منی و مثل تو یارم برای تو


با آن صدای ناز برایم غزل بخوان


تا وقت مرگ حوصله دارم برای تو


مهدی فرجی

بعید نیست سرم را غزل به باد دهد

 *****************

 فضای خانه که از خنده های ما گرم است
چه عاشقانه نفس می کشم ! هوا گرم است

دوباره “دیده امت” زّل بزن به چشمانی
که از حرارت ” من دیده ام ترا ” گرم است

بیا گناه کنیم عشق را … نترس … ، خدا ،
هزار مشغله دارد ، سر ِ خدا گرم است

******************

بعید نیست سرم را غزل به باد دهد
و آبروی مرا در محل به باد دهد

زبان سرخ و سرِ سبز و چند نقطه…، مرا
دوصد کنایه و ضرب‌المثل به باد دهد

چه‌قدر نقشه کشیدم برای زندگیم
بعید نیست که آن را اجل به باد دهد

 **********************



زنده یاد نجمه زارع