-
هیچ کس نیست.....................
پنجشنبه 23 تیرماه سال 1390 21:14
وقتی تو نیستی ، نگاهم حوصله نمی کند پایش را از چشمم بیرون بگذارد. . . !
-
ای عشق.................
سهشنبه 21 تیرماه سال 1390 15:05
دستی ز کرم به شانه ی ما نزدی بالی به هوای دانه ی ما نزدی دیری است دلم چشم براهت دارد ای عشق ٬ سری به خانه ی ما نزدی. قیصر امین پور
-
قبر هم خوبی های خودش را دارد
یکشنبه 19 تیرماه سال 1390 14:36
قبر هم خوبی های خودش را دارد............. البته اگربذارن کتاب بخونی،گهگاهی چیزکی بنویسی،ودر خودت فرو بری ولی می ترسم این نکیر و منکر کذایی بیان ویکی بزنن تو سرم که پاشو وقت محاکمته! من :بابا من که تازه اومدم بذارین این صفحه رو تموم کنم اونا:خیلی تو دنیا خوب بودی حالا زبون درازی هم میکنی(کلن من در هر حالی زبون دارم )...
-
خدا نگاهم می کند
شنبه 18 تیرماه سال 1390 13:52
بغض درون سینه ام که می شکند....تیر می کشد توی ستون فقراتم،بعد دست هایم بعد پاها... بینی ام می سوزد،پلک می زنم ،مقاومت می کنم اشک هایم نریزد اما.... .تنها دارایی ام صورتم را خیس می کند طعم لب هایم شور می شود در خود فرو می شکنم دردی مستطیلی قلبم را فرا می گیرد حس می کنم نباید زنده باشم،خدا نگاهم می کند،صورتم را بر می...
-
این غزل به واضح ترین شکل خود خود منم.........
چهارشنبه 8 تیرماه سال 1390 12:13
میفهمی ام ـ وقتی تو هم دلگیر باشی وقتی تو هم یک پازل از تقدیر باشی وقتی جهانی مثل سگ گازت بگیرد! هرروز با امثال خود درگیر باشی ذهنت پر از افکار نو، اما همیشه در سنت پیشینیان زنجیر باشی عمری بفهمی درد مردم را و تنها یک شاعر ابیات بی تاثیر باشی وقتی تمام عمر هی رویا ببافی! اما فقط یک خواب بی تعبیر باشی چیزی به غیر از غم...
-
نخواست او به من خسته بی گمان برسد
چهارشنبه 8 تیرماه سال 1390 11:59
خبر به دورترین نقطه جهان برسد نخواست او به من خسته بی گمان برسد شکنجه بیشتر از این که پیش چشم خودت کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد چه می کنی اگر او را که خواستی یک عمر به راحتی کسی از راه ناگهان برسد رها کنی برود از دلت جدا باشد به آن که دوست ترش داشته به آن برسد رها کنی بروند ودو تا پرنده شوند خبر به دور ترین نقطه...
-
این پل را عقل خراب کرده است.........
یکشنبه 5 تیرماه سال 1390 21:01
(سلام !یک سپید که بیشتر ذهن گویه است.......) دور می شوی انگار هرگز نبوده ای چه نگاه هایی که پشت سرت به زمین ریخت..... تا راه رفته را باز گردی اما این پل را عقل خراب کرده است.........
-
حالا ستاره ی این آسمان شدی
جمعه 3 تیرماه سال 1390 08:38
سلام باز هم غزلی در اوج آشفتگی های روحم......به نقدم بنشینید لطفن..... وقتی قرار دلم بی قرار شد به رنج های قدیمی دچار شد زانوزده در ارتفاع عشق براسب های غرورش سوار شد حسی درون صداغوطه ور شده باخنده های گلت هم بهار شد حالا ستاره ی این آسمان شدی آهوترین نگاه غزل تا شکار شد سرشار می شوم از ابرهای شرم لجبازی نهفته قلبم...
-
خیال بافی
پنجشنبه 2 تیرماه سال 1390 16:47
به حساب خیال بافی ام نگذار اما ستاره ای دارم در تیره ترین شبها فقط خواستم بدانی که می شود دل خوش کرد به چراغ های کوچک یک هواپیما!!!
-
شایعه بود مکافات دلی در باران
پنجشنبه 2 تیرماه سال 1390 16:38
(این غزلم در بارانی ترین لحظه های تنهاییم سروده شد التفاتی کنید وبانظرهاتون ظرف تنهایی دلم را پر کنید..................) سادگی کرد دلم باز صدایت می کرد ازهمه مردم دتیا که جدایت می کرد ظرف احساس تری،لحظه ها خالی تر خلوت حافظه ی شعر خدایت می کرد تا که می خواست قلم خط بزندنامت را کل این قافیه ها را به فدایت می کرد آتش...
-
کاش هنوزم همه رو 10تا دوست داشتیم......(2)
چهارشنبه 1 تیرماه سال 1390 14:49
ب چه که بودیم قضاوت نمی کردیم وهمه یکسان بودن بزرگ که شدیم قضاوت های درست وغلط موجب شد کهاندازه ی دوس داشتنمون تغییرکنه.. بچه که بودیم اگه با کسی دعوا می کردیم یک ساعت بعد یادمون می رفت بزرگ که شدیم گاهی دعواهامون سال ها تو یادمون می مونه وآشتی نمی کنیم.............. بچه که بودیم گاهی بایک تیکه نخ سرگرم می شدیم بزرگ...
-
حق داشت آدم
دوشنبه 30 خردادماه سال 1390 15:38
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 در من دوباره زنده شده یاد مبهمی دنیا قشنگ تر شده این روزها کمی گفتم کمی؟ نه! خیلی- یک کم برای من یعنی زیاد یعنی همسنگ عالمی دریا کجا و باغ کجا؟ سهم من کجا؟ من قانعم به برگ گلی قطره شبنمی - ای عشق چیستی تو که هرگاه می رسی احساس می کنی که دلیری که...
-
کاش هنوزم همه رو 10تا دوست داشتیم......(1)
دوشنبه 30 خردادماه سال 1390 15:25
ب چه که بودیم چه دل های بزرگی داشتیم،اکنون که بزرگیم چه دلتنگیم....... کاش دلامون به بزرگی بچگی بود کاش برای حرف زدن نیازی به صحبت کردن نداشتیم وفقط نگاه کافی بود....... بچه که بودیم توجمع گریه می کردیم ،بزرگ که شدیم تو خلوت..... بچه که بودیم راحت دلمون نمی شکست بزرگ که شدیم ،خیلی آسون دلمون می شکنه.... بچه که بودیم...
-
خدا همه را خوب کند
یکشنبه 29 خردادماه سال 1390 11:07
سلام.چند وقتیه که فقط نماز آرومم می کنه (وخوشحالم) بعد کتاب(جدیدن تاریخی اعم از جنگ وسلطنت پهلوی ونباشه رمان) بعدش موسیقی (اکثرن هایده وسیاوش وابی واگه باشه مجید خراط ها) بعضیا از بی فکری رنج می برن (البته ممکنه خودشون ندونن) ومن از فکر زیاد در مورد هرچه که بخواهید فکر می کنم وگاه نگران می شوم....... خداوند عاقبت همه...
-
هنگامی که خدا زن را آفرید
شنبه 24 اردیبهشتماه سال 1390 18:53
هنگامی که خدا زن را آفرید به من گفت: این زن است. وقتی با او اما هنوز خدا جمله اش را تمام نکرده بود که شیخ سخن او را قطع کرد و چنین گفت: بله وقتی با زن روبرو شدی مراقب باش که به او نگاه نکنی. سرت را به زیر افکن تا افسون افسانة گیسوانش نگردی و مفتون فتنة چشمانش نشوی که از آنها شیاطین میبارند. گوشهایت را ببند تا طنین...
-
از رنجی که می بریم.....
شنبه 24 اردیبهشتماه سال 1390 18:16
زندگیم سرشار از آرزو هایی است که هرگز به آنها نرسیدم....... امیدهایی که به خیال تبدیل شد...... رنجی که هنوز پایان نیافته است..... روحم روحی را یافته است که پاک است که نجیب است......
-
اشک هایم را درو می کنم
سهشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1390 18:27
(این سپید رو حول حوش ساعت ده دیشب گفتم از اعماق دلم به نقدم بنشینید......) تنهاییم را پشت چشم هایت جا می گذارم اشک هایم را درو می کنم بغضم را مچاله تکیه ام را به آینده می دهم به بودن هایت.......
-
پاشویه
دوشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1390 18:57
(سلام این جدید ترین سپیدی هست که گفتن وکاملن منطبق با احوالیه که دارم .....) دارم ذهنم را پاشویه می کنم در منتها الیه زمان وقتی سلول هایم داد می زنند از فشار ابرهای سوخته بر فراز بی کسی های مداوم مکافاتی که می کشم از نبودنت......
-
پاشویه
دوشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1390 18:57
(سلام این جدید ترین سپیدی هست که گفتن وکاملن منطبق با احوالیه که دارم .....) دارم ذهنم را پاشویه می کنم در منتها الیه زمان وقتی سلول هایم داد می زنند از فشار ابرهای سوخته بر فراز بی کسی های مداوم مکافاتی که می کشم از نبودنت......
-
با سکوت تو نامرد غرورش نشکست
دوشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1390 18:47
دخترک با همه درد غرورش نشکست با وجود من دلسرد غرورش نشکست همه پشت و پناهش شده بودم اما با زمین خورد این مرد غرورش نشکست مثل من داد نزد عشق کجایی آری گر چه هر بار بدآورد غرورش نشکست با تو از غصه و عشقی که نمی دانی گفت با سکوت تو نامرد غرورش نشکست با خیانت همه حرف خودت را گفتی از نیاز سگ ولگرد غرورش نشکست نرگسی بود که...
-
ای دبستانی ترین احساس من
چهارشنبه 31 فروردینماه سال 1390 18:29
اولین روز دبستان بازگرد شادی آن روز هایم بازگرد بازگرد ای خاطرات کودکی بر سوار اسب های چوبکی خاطرات کودکی زیباترند یادگاران کهن مانده ترند درس های سال اول ساده بود آب را بابا به سارا داده بود مانده در گوشم صدایی چون تگرگ خش خش جاروی مادر روی برگ همکلاسی های من یادم کنید باز هم در کوچه فریادم کنید کاش هرگز زنگ تفریحی...
-
تمام شاعران اهل دروغند
یکشنبه 28 فروردینماه سال 1390 13:33
تمام شاعران اهل دروغند بجز آنها که از جنس فروغند (ومن به گواهی همه از جنس فروغم) من چه اشک ها ریختم اما نم اشکی بر چشمان شما ننشست. علت را دریافتم من غریبه هستم (ژان امروش) غمگینم ! هی از چشم هایم اشک می جوشد وهی پلک می زنم که مثلن چشم هاین آب می زند یا می سوزد از درون سیر نزولی دارم صدای فروریختن دیوارهای غرورم را می...
-
الا تو..................
پنجشنبه 25 فروردینماه سال 1390 11:53
من نام کسی نخوانده ام الا تو با هیچ کسی نمانده ام الا تو عید آمد ومن خانه تکانی کردم از دل همه را تکانده ام الا تو
-
یار نجیب
پنجشنبه 18 فروردینماه سال 1390 13:52
(سلام این غزلم فاصله رو داد می زنه با شدتی بیشتر از قبلی امیدوارم فاصله ها جسمی باشند تا روحی و به امید روزی که تمام فاصله های تلخ برداشته شوند.........) چه آشنای غریبی است چشمانت بمان که یار نجیبی است چشمانت تمام خاطره هایم به باد می رفتند چه ماجرای عجیبی است چشمانت منی که راحت وساده فریب می خوردم دوباره فکر فریبی...
-
رفیق لحظه ی تنهاییم کجا هستی؟
دوشنبه 15 فروردینماه سال 1390 16:57
(سلام .امیدوارم سال خوبی رو آغاز کرده باشین این غزلو اواخر تعطیلات نوروزی گفتم کاملن حسی هست منتظر نقد ونظرات زیباتون هستم ......... حق نگهدارتون) چه فرق دارد اگر ما جدا باشیم نه یک نمایش صامت فقط صدا باشیم رفیق لحظه ی تنهاییم کجا هستی؟ در این مسیر غریبه چرا باشیم؟ که در نفس نفست ترس جا دارد بیا از این شب خالی رها...
-
عیدتون مبارک
چهارشنبه 25 اسفندماه سال 1389 19:37
سفره ای باش به اندازه ی عشق ... هفت سینی به بلندااای دلت و مرا دعوت کن سرِ آن سفره ی ناب ای تو همرنگ گلاب تقدیم به همه رفیقام،دوستام،خواننده های وبلاگم، وخونوادم که زندگیم هستن..... عیدتون مبارک
-
پس چشم های سبز مرا هم قبول کن
سهشنبه 24 اسفندماه سال 1389 10:20
م ن خواب دیده ام که به تو می رسم ولی اخلاق عشق با دل من سازگار نیست باید گذشت از تو ، ولی نه! نمی شود راهی به جز کشیدن این انتظار نیست!
-
بهارتون پیشاپیش مبارک
سهشنبه 24 اسفندماه سال 1389 10:16
میگن عید از تو همین کوچه میاد یه مسافر از همین را میرسه آشنای سفرۀ سبزه و نور اگه امروز نشه... فردا میرسه پلک آسمون دوباره میپره ماهی قرمزا با هم کِل میکشن موجا تا آسمونا سر میزنن صدفا دستی به ساحل میکشن فصل سیب سرخ حوا میرسه انگاری آدم از آسمون میاد همۀ ترانه ها منتظرن باز صدای مخمل اذون میاد کی میگه با خندۀ یه دونه...
-
مشکوکم...............
دوشنبه 23 اسفندماه سال 1389 11:09
دلگیر تر از خرابه ای متروکم در فلسفه ی خلقت خود می پوکم باید به خدا چگونه ایمان آرم وقتی به خودم در آینه مشکوکم بهروز باغبان
-
قناری
یکشنبه 22 اسفندماه سال 1389 19:26
امروز تو خیابون دست یه نفر یه قناری دیدم پرسیدم : فروشیه؟ گفت : نه ؛ رفیقمه به سلامتی همه اونایی که رفیقاشونو نمیفروشن !!!