به گذشته که نگاه می کنم می بینم بخش اعظم زندگیم آن چیزی نبوده
که می خواسته ام ، ولحظات لذت بخشش (که گاه در آنها اشتباه هم
می کرده ام) لحظاتی بوده که خودم بوده ام،خود واقعی ام نه با آرامشی
ساختگی در حالی که درونم مسابقه اسب دوانی برقرار است،ویا لحظاتی
که در میان غزل ها محصور می شده ام شعر این الهام شگفت انگیز با من
همان کاری را می کند که دیازپام وحتی قویتر از آن نمی تواند بکند! باید
روراست باشم 26 سالگی سنی نیست که بگویند تازه اول جوانیت است
در بهترین حالتش در میانه ی راه جوانیم هستم وهنوز کسی نیستم که
باید باشم ،بله البته سختی های دوره دانشجویی از من شخصیتی ساخته
که سعی می کنم عیب هایش را هر روز کمتر کنم،محکم شده ام،مشاور
خوبی هستم،از راکدبودن متنفرم،ولی یک چیز در من عوض نمی شود:زود
رنجم،زود بغض می کنم،در این مواقع نباید حرف بزنم چون اشک هایم جاری
می شود،نباید نگاه کنم چون مردمک های سبز خیسم مرا لو می دهد،ولی
پس ازتحمل ریاضت هایی(واقعن برای من نازک دل حساس شاعرپیشه
ریاضت بود) به خودم یاد داده ام در مکان های غریبه در مقابل آدم های غریبه
ماسک خونسردی بزنم البته فشار روحی زیادی را متحمل می شوم اما چه
می شود کرد؟از کجا معلوم این لبخندیک دشمن دوست نما نباشد؟وقتی از
رفیق هایت دور باشی دنیا شکل دیگری پیدا میکند وتمام آدم ها و تمام
مکان ها غریبه می شوند،رفیق را فقط می توان در خوابگاه پیدا کرد در جایی
که از غربت روزهای زابل به تنگ آمده ای،سر در آغوش رفیقت فرو میبری و
می گویی:خیلی تنهام رفیق........
سلام ... برات آرزو می کنم توی این مسابقه اسب دوانی برنده بشی .. خیلی تنهاممممممم رفیق .. تنهایی این روزها درد همه هست ... چاره ای نیست ... ماسک های خونسردی ات را بردار .. خیلی از آدم ها از بس ماسک به صورتشان زدند کم کم چهره واقعی شان هم از یادشان رفت .. کم کم این ماسک همیشگی شد و روح رو حبس کرد و به زنجیر کشید ... مواظب خودت باش.. شاد و سلامت باشید
من آپم با کلی حرف ! بیاین!
سلام اکرم جون
مطلبت خیلی قشنگ بود
دلم برای منا گفتنات تنگ شده
موفق باشی
منا....................
سلام اکرم جونم....
منم...آره همون فروغ جونت...شایدم مورچه ی خوابگاه....
خیلی قشنگ مینویسی...من که هیچوقت از شعرات و متنات خسته نمیشم....
اینو بدون که تمام فارغ التحصیلای زابل دلشون هوای همدیگه رو میکنه ....
و هیچ جای دیگه رو با زابل عوض نمیشه کرد...
چون عشقی که بین بچه های ما بود هیچ جای دیگه نمیشه پیدا کرد...
باور کن عزیزم......
هیچ شب شعری هم شب شعرای دانشگاه ما نمیشه...
شاعر چشم سبز دیگه دلواپس خاطره ها نباش...
اونا حالشون خوبه...این مائیم که عوض شدیم...
به همین سادگی...
دنیا همینه گلم...
به منم سر بزنی خوشحال میشم...
تا بعد....
اشک در چشم هایم حلقه زد..........
ما آپیم . دعوتید به سکوت سبز من![گل]
با سلام خدمت شما همشهری گرامی. کلوپ گفتمان فرزندان دیار فراموش شده رابر به همت چند تن از دوستان راه اندازی شد. از شما تقاضا دارد با عضویت در این کلوپ در مورد مهمترین مسایل آن اظهار نظر فرمایید . به امید داشتن رابری در خور مردمان فهیم آن
Rabor.vcp.ir
سلام..با وداع ب روزم... بیا واسه خداحافظی...[تشویش][گل]
زیبا بود
موفق باشد
salam dookhtar khobi/vaghean delam vase shabaye khabgah tangide age midinestim donya bade oonja enghad birang mishe enghad vase faregho tahsil shodan ajale nemikardim kholase yadesh bekheir behem sar bezan khanoomi montazere sheraye ghashangetam hastam nafas
سلام بابت تاخیر عذر می خوام از تک تک دوستان در گیر جشنواره رضوی بودم، با غزل مثنوی بروز هستم و منتظر بوسه های نگاه شما بر دفتر شعرم
جهنمی پا گرفته در من،منی که درگیر امتحانم
قدم زدم در زمین مرده، اگر چه هم زاد آسمانم
[گل][گل]
دعـــوت!
بیایید و بخوانید از رنجی که میبریم و فریاد اعتراضی که به گوش هیچ دیارالبشری نمیرسد!
[گل]
جای نظر که نداشت شعر بالا ، قشنگ بود!
ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن روز هـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا
شیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر
هــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم راضیســـــــــــــــــــــت
با دمــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــش
بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــازی بکنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــند به جـــــــــــــــــــــــای
دلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــش