اگر به خانه ی من آمدی
برایم مداد بیاور مداد سـیــاه
می خواهم روی چهـــره ام خـط بکشـم
تا به جــــرم زیبایی در قـــــفس نیفتم
یک ضربـــدر هم روی قلبـــم تا به هوس هم نیفتم !
یک مداد پاک کن بده برای محـو لـب ها
نمی خواهم کسی به هوای سرخیشان ، سیاهم کند!
یک بیلـچــه، تا تمام غرایز زنـــانه را از ریشــه در آورم
شـــخم بزنم وجودم را ...بدون اینها راحت تر به بهشـت می روم گویا!
یـک تیــغ بده؛ موهایم را از ته بتراشم سرم هوایی بخورد
و بی واسطه روسری کمی بیاندیشم !
نخ و سوزن هم بده، برای زبانـــــــم
می خواهم ... بدوزمش به سق
اینگونه فریادم بی صداتر است!
قیچی یادت نرود
می خواهم هر روز اندیشه هایم را سانســــور کنم !
پودر رختشویی هم لازم دارم
برای شستشـوی مغزی
مغزم را که شستم ، پهن کنم روی بند
تا آرمانهایم را باد با خود ببرد به آنجایی که عرب نی انداخت
می دانـــی که؟ بایــد واقع بیـــن بود !
صدا خفه کن هم اگر گیر آوردی بگیر
می خواهم وقتی به جرم عشق و انتخاب
، برچسب فاحشـــه می زنندم
بغضم را در گلو خفه کنم!
یک کپی از هویتــــــــــم را هم می خواهم
برای وقتی که خواهران و برادران دینی به قصد ارشاد
، فحـــــش و تحقیر تقدیمم می کنند !
تو را به خدا....اگر جایی دیدی حقــی می فروختند
برایم بخر ... تا در غذا بریزم
ترجیح می دهم خودم قبل از دیگران حقم را بخورم !
و سر آخر اگر پولی برایت ماند
برایم یک پلاکــــــــارد بخر به شکل گردنبند
بیاویزم به گردنم....و رویش با حروف درشت بنویسم:
من یـک انسانم من هنوز یک انسـانم من هر روز یک انسانم .
سلام
به وبلاگ ما هم سربزنید، خوشحال می شویم با نظرات مفید خود نقات ضعف و قوت را به ما تذکر دهید
http://maktabeshia.blogsky.com
maktabeshia@gmail.com
سلام. دختر خوب !
حیف از این طرح که اینطوری خرابش کردی!!!
اینهمه آرزو و ابزار های روزمره ی زندگی زنانگی با اینهمه شعار قرار است چه اتفاقی حاصل کند؟!
مگر قرار است اتفاقی حاصل کند!؟ بله که باید حاصل کند، یک شعر . اتفاق شعر بودن/شدن/ماندن!
چیزی که این نوشته کم دارد شعر شدنش است. سوژه ها به طرز پیش پا افتاده ای شعار شده اند.
" تو را به خدا....اگر جایی دیدی حقــی می فروختند
برایم بخر ... تا در غذا بریزم
ترجیح می دهم خودم قبل از دیگران حقم را بخورم !.."
آیا این اتفاق به این زیبایی در این چند خط انقدر باید ساده انگارانه تمام شود. جملاتت را پشت سر هم بنویس ببین چه می شود!یک نوشته ی ساده!
خب می رفتی پشت بلندگو می ایستادی و دادو بیداد می کردی؟! فرق شعر با پشت تریبون رفتن چیست!؟
این نوشته را حتمن چند باره نویسی کن. شعر خیلی خوبی می شود ازش در آورد! حتمن این کار را بکن!
سلام پسر خوب این نوشته هیچ قصدی برای شعر شدن نداشت ومن تنها بر بلندای ذهنم ایستادم ا ریزش افکارم را روی کاغذ بنویسم در هر حال ممنونم
سلام
من مهدی هستم. از اینکه به وبلاگ من سر زدی ممنون. من هم شما را لینک می کنم.
برای ما حقی نمانده است
که هرروز اینگونه
خود را می خوریم....
سلام اکرم جان
چه بر تو گذشته این روزها؟
گویا با مصائب زنانگی کنار نیامده ای دختر!
سلام .. بگذار هرچه از سرزمین ذهنت فوران می کند بر روی برگه سفید کاغد نگاشته شود.. شعر باشد یا نباشد مهم نیست .. مهم این است که تو احساست رو بیان کنی .. وقتی احساست رو بیان می کنی انگار خودت را از زندان این دنیا آزاد می کنی .. فقط یک چیز ... برای آنکه به خانه ات بیایم چقدر سوغاتی طلب می کنی .. مداد و پاک کن و بیلچه و تیغ و قیچی و صدا خفه کن و ... چه خبر است عزیز ... مگر من تاجر هستم؟ نه جانممممم .. منم یکی مثل خودت ... من فقط برایت یک آینه می آورم .... آینه را نگاه کن.. مهربانی ات را ببین .. چقدر دوست داشتنی هستی.. دنیا بیهوده آفریده نشده و خلقت هدفی دارد .. و تو هم مسوولیتی داری..در چشمان تو تجلیات عشق خدا موج می زند .. پس ایمان داشته باش و با امید قدم بردار ..
sسلام بمب انرژی مثبت مصداق انرژی شماست....ممنونم وخدایی که در این نزدیکیست....
سلام
نمیدانم چرا این خانمهای محترم ، زن بودنشان را از مردان طلبکارند؟؟
بابا بخدا ما هم گناه نکرده ایم که مرد شده ایم ... گاهی که نه ! همیشه ازمرد بودنم خجالت می کشم وقتی دست نوشته های خانم ها را می خوانم که اینگونه می نویسند.
کاش ما مردها می فهمیدیم که زن نیمه ی پر انسانیت است .
به هر حال از مطلب خوب شما شرمگینانه لذت بردم ... از این همه خلاقیت و ابداع در کلامتان ... و از این صداقت شکایت گونه ...
اما خودمانیم ... اگر حق شما را نخورده بودند ماالان شاهد مطلبی پر احساس و زیبا نبودیم ...
کاش آنها که خودشان محتاج تذکرو پلیس هستند می فهمیدند که دین و حیا حکومتی نیست ...
سپاس از نوشته ها یتان .
سلام بانو...
سنی مذهب نیست ام بنده نازنین...
سپاس که سری به خانه ام زدید دوست...
سلام نه شما اشتباه برداشت کردید منظور کامنت من این نبود کامنت هم مثل پیام کوتاه سوء تفاهم ایجاد میکنه......
سلام...انگار همه ی اینا حرف دل من هم بود..خیلی خوشم اومد..
یـک تیــغ بده؛ موهایم را از ته بتراشم سرم هوایی بخورد
درود بسیار زیبا بود
سبز بمان
مال مردم خوردن ندارد
انکه حق شما را بخورد زود است که قی کند با همه امحا و احشام و غرور و تعصب و توحشش
نگران نباش خواهر!
اگر عمری باقی باشد خورشید جمال پاک شما روشنای راه سبز ماست
از مکافات عمل قافل نشو ٬ گندم از گندم بروید جو ز جو...
مرسی که بهم سر زدی .
یا علی.
سلامی به گرمای آغوش مرداد[گل]
ساعتم لحظهء بی ثانیه را آهنگ است وقت تنگ است، بیا لحظهء مهمانی شد
بروز هستم و منتظر مهربانی شما[گل
قصدم این نیست که بگم وبت خوبه بده ، هر کســـی وب خودش و دوست داره و خب میدونه.
اما موضوع اینه که شما اومدی به وب "دهن پر کن " بنده ایراد گرفتی. اما خوب مشاهدات و آمارها نشون میده که این وب(وب بنده) بالای 200 نفر خواننده خاموش داره که هر روز منتظر میشن که بنویـــسم. احتمالا مورد از وب دهن پر کن من نیست، مورد از تفاوت سلیقهها و سلیقه متفاوت شماس !
نه اکرم عزیز
منظورم اینه که خیلی وقته از این بحثا فاصله گرفتم
بهم اثبات شده واسه من بی فایده اس عزیزم..
البته با احترام به نظر ؛سعدی؛
سلام دوست
راستین به روز است
دعوتید به پنج سکانس و یک غزل
روشن کردن چراغت را منتظرم
فانوسی باش در این تاریکی
تا همیشه شاعر باشی و عاشق
یا حق
و من باید یادم بماند که هر روز یک انسانم .
چقدر شعرت زیبا بود.من به روزم.
یـک تیــغ بده؛ موهایم را از ته بتراشم سرم هوایی بخورد
و بی واسطه روسری کمی بیاندیشم !
سلام مرسی از دعوت شما .خواندم موفق باشید
سلام تبریک میگم به خاطر غزل قشنگتون ولی احساس میکنم بعضی بیتها حذف شن بهترن شعرتون بدون دلیل پربار طولانی شده
ولی قشنگ و با احساس بود
بازم غزل بگید
sسلام حتمن منظورتون همون ابیاتی ست که خودم می خواستم حذف کنم ونتونستم درک می کنید که؟
perfect,sorry since i got no persian font!
خواندم دوست عزیز
شعر زیبایی بود
البته بهتر است بگویم نثر خوبی بود
بسیار زیبا می گویی گاهی که ازطریق بلاگ اقای مهدیپور سری هم به نوشته های شما میزنم خیلی خوشحال میشوم وباور میکنم که شادی صدرها نسرین ستوده ها ودیگرشیرزنان مدافع آزادی وبرابری بشر فقط تهرانی نیستند خیلی خوشحالم از آشنایی شما همشهری وشاید هم محله ای آزاداندیش