سلام باز هم غزلی در اوج آشفتگی های روحم......به نقدم بنشینید لطفن.....
وقتی قرار دلم بی قرار شد
به رنج های قدیمی دچار شد
زانوزده در ارتفاع عشق
براسب های غرورش سوار شد
حسی درون صداغوطه ور شده
باخنده های گلت هم بهار شد
حالا ستاره ی این آسمان شدی
آهوترین نگاه غزل تا شکار شد
سرشار می شوم از ابرهای شرم
لجبازی نهفته قلبم مهار شد
دردی شبیه خودش تیر می کشد
وقتی قرار دلم بی قرار شد
حسی درون صداغوطه ور شده
باخنده های گلت هم بهار شد
مرسی از نظرت
لینک شدید
سلام عزیز
مرسی برای مهربانیهایت
شعرت بسیار صمیمی و دلنشین بود بیکران لذت بردم
سبز بمان