(سلام مدتها پیش ۳ بیت اول این غزل رو گفته بودم وناقص موند تا چند روز
پیش ادامه این غزلو گفتم مثه یک حس درونی یه جوشش خوشحال میشم
نقدش کنین حق نگهدارتون)
آخر شکست بال و پرم راعبور کرد
گامی به سمت درونم نزول درد
هی سایه های گذشته غبار غم
در امتداد زمان روز های زرد
می آمدند خسته تر ازمن دقایقم
از تلخی سکوت دست های سرد
شاکی شدم که خدا داد می زند
پاشو بجنگ در این عرصه نبرد
بالا بگیر سرت را به سوی من
در آسمان و زمینم کمی بگرد
شرمنده می شوم ( و) بغض می کنم
آه ای خدای یگانه خدای مرد
سلام عزیز
با غزل مثنوی باران و کلی دلتنگی بروزم
یعنی دوباره جنگ جهانی شروع شد
باران گرفت و بی تو مرا بر گلوله بست
با احترام تمام دعوتی و من چشم انتظارت.
سبز بمان[گل]
سلام.در مورد سایت ...
ایمیل زدم ، اما فکر کنم هنوز نخوندین!
منتظر جوابتونم.
بدرود