قصه همون دلی که........

شاعرانه عاشقانه اجتماعی درهم

قصه همون دلی که........

شاعرانه عاشقانه اجتماعی درهم

ای اجل!مهمان نوازی کن که دیگر تاب نیست

گر چه می گویند این دنیا به غیر از خواب نیست 

ای اجل!مهمان نوازی کن که دیگر تاب نیست 

بین ماهی های اقیانوس و ماهی های تنگ 

هیچ فرقی نیست وقتی چاره ای جزآب نیست 

زورق آواره!در زیبایی دریا نمان 

این هم آغوشی جدا از غفلت گرداب نیست 

ما رعیت ها کجا محصول باغستان کجا؟ 

روستای سیب های سرخ بی ارباب نیست 

ای پلنگ از کوه بالا رفتنت بیهوده است 

از کمین بیرون مزن،امشب شب مهتاب نیست 

 

در نمازت شعر می خوانی و می رقصی،دریغ! 

جای این دیوانگی ها گوشه محراب نیست 

گردبادی مثل تو یک عمر سرگردان چیست؟ 

گوهری مانند مرگ اینقدر هم نایاب نیست!... 

"فاضل نظری"

نظرات 3 + ارسال نظر
من شنبه 18 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:55 ب.ظ

....می خواهمش دریغا ‚ می خواهم
می خواهمش به تیره به تنهایی
می خوانمش به گریه به بی تابی
می خوانمش به صبر ‚ شکیبایی
لب تشنه می دود نگهم هر دم
در حفره های شب ‚ شب بی پایان
او آن پرنده شاید می گرید
بر بام یک ستاره سرگردان

جوکر شنبه 18 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:54 ب.ظ http://www.uozbloges.blogfa.com

با سلام مطمئنا شما من رو نمیشناسید اما من شما را به خوبی مشناسم
ما شما را لینک کردیم

از شما تشکر میکنیم

نورا لک شنبه 18 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:12 ب.ظ http://www.ghasambeghalam.parsiblog.com

سلام دختر خوب
خوبی؟
شعر از خودت بزن شاعر حتی اگه چرت و پرت!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد