عزیزم از تو ممنونم، که سوسویی نشان دادی
دمیدی در غزلهایم، به شعر مرده جان دادی
مرا می خواستی در شمس، مولانا برقصانی
اگر زلفی رها کردی، اگر دستی تکان دادی
تو آن ماهی که سی سال است در شهریور کرمان
کویر تشنه ی شب را نشان کهکشان دادی
عزیزم از تو ممنونم که دریاوار شوریدی
به دوش قایق تنها، شکوه بادبان دادی
*
زمین لبریز شد از حجم آدمها و آهن ها
و تنها تو به گوش من خبر از آسمان دادی
تو حوای منی کز کهکشانی دور می آیی
که روزی در بهشت این درس ها را امتحان دادی
تو آن فردای دیروزی، تو سیب و سرو و نوروزی
که انگور دهانت را به جشن مهرگان دادی
مرا در هفتخوان خنجر ابروی خود خم کن
به دست آرشت اینبار اگر رنگین کمان دادی
به چشمان تو مدیونم، همیشه از تو ممنونم
چه دنیای غزلناکی، به این مرد جوان دادی!
غزلهایم فدایت، دست من خالی ست، پس بستان
تمام بوسه هایی را که آن شب رایگان دادی
حامدحسینخانی
به روی چشم الساعه
سلام خانم مهدی پور
ممنون از لطفتون. شما کرمانید؟ می شناسمتون؟
با سلام
وبلاگ یک استکان غزل با خبر چاپ کتاب
"من شاعرم همیشه کمی هم کبوترم"
و چند کتاب دیگر
و غزل پلک
بروز شد