صدای مرضیه و بغض بی سرانجامی
که در میان گلویم بهانه گیر شده
کلام آینه ها را دلی نمی فهمد
که ناگزیر شبی بی ترانه پیر شده
***
درون آینه ها آه می کشد چشمی
شبیه چشم من از گریه سرخ و بارانی
درون قهوه ی تلخش چه فال غمگینی ست
که غرق می شود و می رود به ویرانی
***
دو چشم قهوه ای و فال قهوه ای محزون
* هوای گریه که مستی بهانه اش باشد
صدای هق هق بی وقفه ای که می خواهد
در این زمانه کسی هم ترانه اش باشد.
مریم علی اکبری
پ.ن:
* اشاره به گریه را به مستی بهانه کردم....آهنگی از خانم مرضیه