در من بپیچ وُ شکل همین گردبادها
با من برقص ،ظهر و شب و بامدادها
تنهاترین مسافر این شهر خسته ام
ناباورانه رفته ام آری زِ یادها
سیمرغ وُ بیستون وُ تب تیشه در غزل
هی شعله می کشند درونم نمادها
آه ای خدای معجزه ی شاعرانه ام
خط می زنند بی تو تنم را مدادها!
خوش کرده ام تمام دلم را به عشق تو
زخمی نزن به پیکر این اعتماد ها
لب گریه های منجمدم را نظاره کن
پس کی؟بگو نمی رسی آیا به دادها؟
باید برای آمدن تو دعا کنم
تا لحظه ی اجابت این وان یکادها
با این همه تو دوری وُ آری نمانده است
چیزی به غیر خاطره در ذهن بادها
(ازخودم نیست)
سلام.غزل خوبی بود.فقط کمی ویرایش بشه.به خصوص در مورد کلماتش.
در مورد مطلب خودم میشه یه سوال بپرسم؟چرا فکر نمیکردید من اونطوری فکر کنم؟مگه همه باید یه جور فکر کنند؟و اصلا مگه اونطور فکر کردن جرمه؟موفق باشید
Salam,
Omidvaram haleton khoobe khoob bashe,
Age yevaghti khastid baraye webeton aksio ro internet montasher konid, Upload Centere ma ba balatarin sorate loade aks va Amniyate bala va Emkanate vizhe montazere mizbanie daemie Akshaye shomast.
hatman be site ma sar bezanid.
Movaffagh bashid
PorSoratTarin Systeme Upload Iranian
سلام خانم مهدی پور تبریک میگم بهتون چون واقعا شعرای قشنگی دارید.راستی من چهره شمادقیق یادم نبودتونمایشگاه بدنگاکردم معذرت میخام مویدباشید.میلموگذاشتم ازاین شعرای قشنگتون واسم بفرستین کاری داشتید ما در خدمتتون هستیم.
سلام.این غزل از آقای امید صباغ نو هست که در کتاب اولشان چاپ شده است.آدرس وبلاگشان را هم برایتان گذاشتم که نگاهی بیندازید.تشکر