واژه در سر مثل آبی در سماور می شود
شعر چای است و گلوی حاضران تر می شود
جا به جا کردم در این بیت آسمان را با خزر
گوش ماهی قاصدک ماهی کبوتر می شود
قهوه چی با چای می آید -و من با یک غزل
خستگی های من و او این به آن در می شود
مشتری از جنگ می ترسد -و بمب هسته ای
من از آنوقتی که ابروهات خنجر می شود
از قشنگی ات جهان کلک و پرش را ریخته
رو به هر گل می کنی یکدفعه پرپر می شود
بغضها را اشک می ریزم که حال چشم من
مثل حوض کافه با فواره بهتر می شود
می شود از آبشار و جنگل و مه شعر گفت
نه ولی لبخند تو یک چیز دیگر می شود
جواد منفرد
سلام دوست عزیز..... ما باید یادمون باشه که از راه اصلی خارج نشیم من همیشه به سلیقه های مختلف احترام می زارم ...... ما همون مدیون شهدا هستیم مدیون انایی که جونشون رو کف دست شون گذاشتن تا از خاک کشورمون دفاع کنن تا از مال و ناموس ما دفاع کنن منم عموم رو تو عملیات خیبر از دست دادم تا هچند سال پیش مفقودالاثر بود ............. بگذریم فقط این و بگم که من درد اون چیزایی که گفتی رو کشیدم.....لینک شما رو اضافه می کنم......پر شعر باش تا بعد......
سلام دوست عزیز جسارتا این غزل سروده خودم بود که در استقبال از شعر مهدی فرجی سرودم..لطفا در صورت امکان نام شاعر را اصلاح کنید
سلام خانم مهدی پور.امیدوارم حالتون خوب باشه.انتخاب قشنگی بود.دست شما درد نکنه.منتظر شعرهای زیبای خودتون هستم.
چه شعر بی مزه ای
فقط بازی با کلماته که !!!