بدون اینکه بخواهم شبیه او هستم
شبیه مرد پر از درد روبرو هستم
شبیه مرد پر از درد های پنهانی
که رفته باز در افکار خود فرو هستم
تو کیستی؟ تو همان حس ناب مشترکی
که با تو یک سره در حال گفتگو هستم
تو کیستی؟ تو همان واژه صریح ولی
من آستانه یک بغض در گلو هستم
هم از عشیره ی اشکم هم از قبیله ی غم
شبیه ابر بهاری بهانه جو هستم
چه ماجرای عجیبی است می گریزم و باز
به هرطرف بروم با تو روبرو هستم
در آستانه ی یک راه پر فراز و نشیب
بگیر دست مرا و فقط بگو : هستم
محمد حسین نعمتی
یک دختر خوب کی میتونه باشه؟؟؟؟
سلام.نه من شاعرخوبی نیستم.ممنون که اومدین
فقط دست مرا بگیر و فقط بگو هستم .. یک جاهایی تمام امید آدم همینه ...