شروع غزل دل به دریازدم
همین بیت اول رگم را زدم
چه ترسی از این کارها داشتم
دلم پا نمی داد اما زدم
دو سه قطره که روی کاغذ چکید
تو را توی خون دیدم وجا زدم
و خون بیشتر شد تو جاری شدی
لب کاغذم را کمی تا زدم
ولی ریختی روی گل های فرش
به این بخت کم رنگ تیپا زدم
حضور تو از خون من محو شد
ومن باز در عشق درجا زدم
وآنقدر مشتاق مردن شدم
که حتی خودم را به حاشا زدم
نگاهی به تیغ ونگاهی به رگ
دلم را دوباره به دریا زدم
واقعا شعر قشنگی بود...چند سال پیش شنیدم و الان دوباره یادش افتادم و سرچ کردم و ...خوب شد ژیدا کردم..
خط کمرنگی هنوز در ذهنم ازش باقی بود...