قصه همون دلی که........

شاعرانه عاشقانه اجتماعی درهم

قصه همون دلی که........

شاعرانه عاشقانه اجتماعی درهم

دلم را دوباره به دریا زدم

 

 

شروع غزل دل به دریازدم    

 

همین بیت اول رگم را زدم  

چه ترسی از این کارها داشتم 

 

دلم پا نمی داد اما زدم   

دو سه قطره که روی کاغذ چکید  

  تو را توی خون دیدم وجا زدم  

 

و خون بیشتر شد تو جاری شدی 

 

لب کاغذم را کمی تا زدم 

 

ولی ریختی روی گل های فرش  

به این بخت کم رنگ تیپا زدم  

حضور تو از خون من محو شد  

ومن باز در عشق درجا زدم   

وآنقدر مشتاق مردن شدم 

 

که حتی خودم را به حاشا زدم 

 

 

نگاهی به تیغ ونگاهی به رگ  

 

دلم را دوباره به دریا زدم 


نظرات 1 + ارسال نظر
میم یکشنبه 11 دی‌ماه سال 1390 ساعت 06:05 ب.ظ http://jangeno.blogfa.com

واقعا شعر قشنگی بود...چند سال پیش شنیدم و الان دوباره یادش افتادم و سرچ کردم و ...خوب شد ژیدا کردم..
خط کمرنگی هنوز در ذهنم ازش باقی بود...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد