سوگ

نکند به غربت تو اشک ریختن و باز تنها ماندن او . در حضورش غربت تو را به سوگ نشستنم آرزوست

تنهایی

تنهایی !

وقتی درست پشت باورم به تو روزگارم می گذرد

وقتی فرصتی برای خلوتی همیشه با تو نیست

وقتی که پول ، کار ، زندگی و دنیا ، هر روزم شده است

وقتی که کلام تو مدت هاست بر زبانم نیست

وقتی برای خواب خودم به نام تو دست نمی برم

وقتی کنار نام خودم ، به یاد تو نیست نمی شوم

وقتی که بودنم همه بی رنگ و بوی تو به انجام می رسد

تنهایی !

من

هر دم که بی تو میگذرد کار این من است

آقا ! همه تقصیر ها گردن من است

گفتی که فاصله ای نیست در میان ما

آری تمام فاصله ها بین ما ، من است


ننگ بر شما

نکند تو در شادی های ما گم شوی که بی تو هیچ خنده ای و با تو هیچ غمی نیست .

نکند دلخوش باشیم به جز آمدن تو ! که جز آمدن تو ، پایان حیرانی ما نیست .

به چه دلخوشید ؟ به چه می خندید ؟ از چه رو شادید ؟ که هنوز بی دیدن او نفس می کشیم . ای ننگ بر شما که بی حضور او پایکوبی کنید .

بی تمام

 جان به لب می رسد

جهان به نهایت 

منتظرم که بشنوم از تو

تمام انتظارت !

به سکوت تو گوش می دهم

میان اینهمه صدا

تا رها شوم از همه شنیدن ها




خواستن


با هر گره ای که گشودی از کارم بیشتر از تو دورتر افتادم . تو را می خواستم در گیر خویشم کردی تا بدانم تو را نمی خواستم . شاید تو را نمی خواستم یا تنها برای خود می خواستم اما هنوز درگیر این خواهش بی پایانم . از تو می خواهم که هیچ نخواهم

توبه او

تو به او