قصه همون دلی که........

شاعرانه عاشقانه اجتماعی درهم

قصه همون دلی که........

شاعرانه عاشقانه اجتماعی درهم

آه ای خدای یگانه خدای مرد

(سلام  مدتها پیش ۳ بیت اول این غزل رو گفته بودم وناقص موند تا چند روز  

 

پیش  ادامه این غزلو  گفتم مثه یک حس درونی یه جوشش خوشحال میشم 

 

 نقدش کنین حق نگهدارتون) 

 

 

آخر شکست بال و پرم راعبور کرد 

 

 

گامی به سمت درونم نزول درد   

 

 

هی سایه های گذشته غبار غم   

 

 

در امتداد زمان روز های زرد 

  

 

می آمدند خسته تر ازمن دقایقم  

  

 

از تلخی سکوت دست های سرد  

  

 

شاکی شدم که خدا داد می زند  

  

 

پاشو بجنگ در این عرصه نبرد  

 

  

بالا بگیر سرت را به سوی من  

 

 

در آسمان و زمینم کمی بگرد  

 

 

شرمنده می شوم ( و) بغض می کنم  

 

 

آه ای خدای یگانه خدای مرد

نظرات 2 + ارسال نظر
بهرام خلیلی یکشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 03:30 ب.ظ http://www.borhan1362.blogfa.com

سلام عزیز

با غزل مثنوی باران و کلی دلتنگی بروزم

یعنی دوباره جنگ جهانی شروع شد
باران گرفت و بی تو مرا بر گلوله بست

با احترام تمام دعوتی و من چشم انتظارت.
سبز بمان[گل]

پارسایی سه‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 08:09 ب.ظ http://rabour.ir

سلام.در مورد سایت ...

ایمیل زدم ، اما فکر کنم هنوز نخوندین!

منتظر جوابتونم.
بدرود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد