قصه همون دلی که........

شاعرانه عاشقانه اجتماعی درهم

قصه همون دلی که........

شاعرانه عاشقانه اجتماعی درهم

تقدیر مرد دبدن خورشید من نبود

 

 

 

 بی روح بود چشمه ی "عمر روان" من
 

دنیا ربود روح مرا از  روان من 


مثل درخت های خزان خورده سال هاست 


خشکیده است حرف دلم بر زبان من 


بازیچه ی خزانم و همبازی بهار 


افتاده است بازی دنیا به جان من 


هم بازی من  است جهانی ولی چه سود؟ 


وقتی که نیست هیچ کسی هم زبان من 


یک آسمان پرنده ی وحشی نشسته بود 


روزی به روی شانه ی "عشق آشیان" من 


دوران عشقبازی من طی شد و... گذشت 


من ماندم و شماتت همبازیان من 


طفلی جسور بود و چراغ مرا شکست 


یادش یخیر دلبر ابرو"کمان" من 


ای کاش باز کودک خردی شوم که باد 
 

دامن کشان گذر کند از  بادبان من 


دنیای کودکانگی من بزرگ یود 


افسانه بود و داشت حقیقت جهان من 

 
مهتاب را یه جای چراغ محله مان
 

هر بار می گرفت نشانه، کمان من 
  

کم کم  که پا گرفتم و قدم بلند شد 


کوچک شدند گستره های گمان من 


پر های آرزوی مرا" ابر یخ" شکست 


تنگ ست و سرد مثل قفس، آسمان من 


تقدیر مرد دبدن خورشید من نبود  


بی مشتری نشست ز پا کهکشان من
.... 


این شعر عاشقانه به جایی نمی رسد  

 


مثل کلاغ بی هدف داستان من  

 

 

 رضا شیبانی

 

نظرات 2 + ارسال نظر
ali mahrooz دوشنبه 28 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:49 ب.ظ http://www. byrapid.com

سلام خوبی وبلاگ خیلی قشنگ و جالبی داری خوشحال میشم اگه به سایت من هم سر بزنی در مورد فروش اکانت های رپیدشیر و مگا آپلود هستش منتظرتم راستی میشه یه لینک از سایت من تو وبلاگت بدی با همین عنوان فروش اکانت های رپیدشیر و مگا آپلود ایشالا جبران میکنم مرسی فعلا بای

متین سه‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1388 ساعت 01:28 ب.ظ http://crazzydevil.blogfa.com

سلام ممنون که دوباره به کلبه فقیرانه ام سر زدید
منم عاشق آهنگای سیاوشم همه ی آلبوماشو دارم هرچی آهنگاشو میگوشم بازم برام تازگی داره

اینم آهنگ نقاب از سیاوش امیدوارم که ازش خوشت بیاد


نقاب


ای بازیگر گریه نکن ماهمه مون مثل همیم


صبح ها که از خواب پامیشیم نقاب به صورت می زنیم


یکی معلم می شه و یکی می شه خونه بدوش


یکی ترانه ساز می شه یکی می شه غزل فروش


کنه نقاب زندگی تا شب رو صورتای ماست


گریه های پشت نقاب مثل همیشه بی صداست


هر کسی هستی یکدفعه قد بکش از پشت نقاب


از رو نوشته حرف نزن رها شو از حیله خواب


نقش یک دریچه رو میله قفس بکش


برای یک بار که شده جای خودت نفس بکش


کاش که می شد تو زندگی ما خودمون باشیم و بس


تنها برای یک نقاب حتی برای یک نفس


تا کی به جای خودما نقابمون حرف بزنه


تا کی سکوت رو رج زدن نقش همایش غمه


هر کسی هستی یکدفعه قد بکش از پشت نقاب


از رو نوشته حرف نزن رها شو از حیله خواب


نقش یک دریچه رو میله قفس بکش


برای یک بار که شده جای خودت نفس بکش


می خوام همین ترانه رو تو صحنه فریاد بزنم


نقابم و پاره کنم جای خودم داد بزنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد