قصه همون دلی که........

شاعرانه عاشقانه اجتماعی درهم

قصه همون دلی که........

شاعرانه عاشقانه اجتماعی درهم

تو متهم به همینی که دوستم داری

 

نشست در هیجان ترانه ای دیگر 

برای از تو سرودن بهانه ای دیگر

به سمت آبی شهر شما قدم برداشت  

به این امید که این بار خانه ای دیگر

به این امید که شاید دوباره گریه کند  

که بی تو سر نگذارد به شانه ای دیگر

ولی نگاه غریب تو می کشد او را 

میان قهقهه ی تازیانه ای دیگر –

که روی محفظه ی شیشه ای چشمانش 

 

فرود می آید ، تا ترانه ای دیگر –

بجوشد از دل سنگ همین ترانه و بعد 

نفس نفس بزند جاودانه ای دیگر

*

تو متهم به همینی که دوستم داری 

تو متهم به منی – عاشقانه ای دیگر-

که مرتکب شده ای فعل دوستت دارم 

تمام زندگی ام را - بهانه ای دیگر

*

و بامداد نگاه تو را غزل می کرد 

در امتداد سپید شبانه ای دیگر 

 

 

رضا قنبری

نظرات 1 + ارسال نظر
فاطمه شنبه 19 دی‌ماه سال 1388 ساعت 03:45 ب.ظ

عزیزم وبلاگت خیلی قشنگه ولی همش شعره یه کم متنوع تر باشه بهتره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد