قصه همون دلی که........

شاعرانه عاشقانه اجتماعی درهم

قصه همون دلی که........

شاعرانه عاشقانه اجتماعی درهم

در غربت این شهر عزادار به دیوار ....

همسایه ی دلمرده ی دیوار به دیوار 

 


ما را چو یکی پنجره بسپار به دیوار  

 

 مصراع به مصراع همه سنگ و کلوخیم
 

 

ما را بنویسید به دیوار به دیوار  

 


زان روز که فریاد تو در کوچه درو شد
 

 

روی من و این طبع گنهکار به دیوار  

 

 این آینه را مشکن و بگذار بماند  

 


این قاب فرو رفته به زنگار به دیوار 

 

 

 تصویر من گمشده در خاطره ها را 
 

 

با میخک افسوس نگهدار به دیوار  

 

 از آن همه فروردین امروز نمانده است 
 

 

جز سایه ی یک مشت سپیدار به دیوار  

 

 

 

 مرشد بنشان پرده ی نقالی خود را  

 


در غربت این شهر عزادار به دیوار .... 

 

سعید بیابانکی

 

 
نظرات 2 + ارسال نظر
محمد قره باغی سه‌شنبه 8 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:51 ب.ظ http://www.nasleman.blogfa.com

همه ی مشکلات ما از ندانستن نیست.از دانستن غلطه . اولا عکسی از اما حسین نیست که کسی بخواد آتیش بزنه.دوما چند تا خیمه و دیگر نماد ها رو که آتیش زدند هم کار خود حکومته.موسوی شب عاشورا هدار داد که عده ای قصد دارند جمعه در تهران به مراسم عذاداری توهین کنند و بذارند به حسای جنبش سبز.

متین چهارشنبه 9 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:52 ق.ظ http://crazzydevil.blogfa.com

با اهدای سلام
ممنون که جواب میلمو دادید
راستی این شعرا رو خودتون گفتید
خیلی قشنگه براتون میل گذاشم حتما بخونید
حق نگهدار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد