زنی که در شعر آب تنی می کند
هم آغوش واژه ها میشود
زمان را با افعال اندازه می گیرد
دل به قافیه می بندد
چکامه در دست در امتدا اوراق می دود
از شرح آنچه داستان زندگی ست هراسی ندارد
سرنوشت را به قصیده پیوند می زند
یاد گرفته هر چه از تنهایی چشیده به سطر ها بریزد
و از کاغذ به رویا سفر کند ...
از حالا تا همیشه بر آتش ناگفته ها می رقصد
و بر تاول نا شنیده ها چرخ می زند
خواب غزل می بیند
به روزگارمی خندد
از عشق می نویسد
زنی که در شعر آب تنی می کند چه خوشبخت است ...
سلام
عجول بودن منو ببخشید من فکر می کردم شما اقای مهدی پور مکافات هستید نه خانوم اکرم مهدی پور
هیچ میدانی زنی که شاعر است
میشود با دانه ای انگور مست؟
رودابه باقری
شاعر تجلیگاه تمام عواطف و احساسات بشریه..و زمانی که این اتفاق در یک زن که خود نماد همین چیزهاست می افته فقط میتونم اسمش رو جنون بزارم.دیوانگی.رهایی در همه چیز.واقعا زیبا بود.هر چند شعر نو و سپید رو خیلی سخت میپسندم اما کار جدیدتون زیبا بود.من هم فردا به روزم.موفق و پیروز باشید.
با سلام و خسته نباشید.با یک غزل جدید به روزم.
سلام شعر قبلی تو خوندم حس های خوب . حسرت ها. داستان همیشه زنده دفاع که خودش هم دوست نداره به یه وسیله واسه نا اهل ها تبدیل بشه.....فکر کنم بازم می تونید ویرایش بکنید و رونترش کنید.....همیشه پر از شعر باش تا بعد.....
چی؟