قصه همون دلی که........

شاعرانه عاشقانه اجتماعی درهم

قصه همون دلی که........

شاعرانه عاشقانه اجتماعی درهم

شعر چای است و گلوی حاضران تر می شود

واژه در سر مثل آبی در سماور می شود  

 

شعر چای است و گلوی حاضران تر می شود 

 

جا به جا کردم در این بیت آسمان را با خزر   

گوش ماهی قاصدک ماهی کبوتر می شود 

 

قهوه چی با چای می آید -و من با یک غزل  

 

خستگی های من و او  این به آن در می شود   

 

مشتری از جنگ می ترسد -و بمب هسته ای   

من از آنوقتی که ابروهات خنجر می شود 

  

از قشنگی ات جهان کلک و پرش را ریخته 

  

رو به هر گل می کنی یکدفعه پرپر می شود 

 

 

بغضها را اشک می ریزم که حال چشم من 

 

مثل حوض کافه با فواره بهتر می شود 

  

می شود از آبشار و جنگل و مه شعر گفت 

 

نه ولی لبخند تو یک چیز دیگر می شود  

 

 

جواد منفرد

نظرات 4 + ارسال نظر
تک و تنها (حسین) پنج‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 02:51 ب.ظ http://dotiam.persianblog.ir

سلام دوست عزیز..... ما باید یادمون باشه که از راه اصلی خارج نشیم من همیشه به سلیقه های مختلف احترام می زارم ...... ما همون مدیون شهدا هستیم مدیون انایی که جونشون رو کف دست شون گذاشتن تا از خاک کشورمون دفاع کنن تا از مال و ناموس ما دفاع کنن منم عموم رو تو عملیات خیبر از دست دادم تا هچند سال پیش مفقودالاثر بود ............. بگذریم فقط این و بگم که من درد اون چیزایی که گفتی رو کشیدم.....لینک شما رو اضافه می کنم......پر شعر باش تا بعد......

جواد منفرد جمعه 13 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 04:15 ب.ظ http://www.gazalak.blogfa.com

سلام دوست عزیز جسارتا این غزل سروده خودم بود که در استقبال از شعر مهدی فرجی سرودم..لطفا در صورت امکان نام شاعر را اصلاح کنید

محمد قره باغی شنبه 14 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 12:52 ب.ظ http://www.nasleman.blogfa.com

سلام خانم مهدی پور.امیدوارم حالتون خوب باشه.انتخاب قشنگی بود.دست شما درد نکنه.منتظر شعرهای زیبای خودتون هستم.

رضا سه‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 11:29 ب.ظ

چه شعر بی مزه ای
فقط بازی با کلماته که !!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد