قصه همون دلی که........

شاعرانه عاشقانه اجتماعی درهم

قصه همون دلی که........

شاعرانه عاشقانه اجتماعی درهم

خبر به دورترین نقطه ی جهان برسد

خبر به دورترین نقطه ی جهان برسد
 

نخواست او به منِ ‌خسته ،‌ بی گمان ، برسد

شکنجه بیشتر از این ؟ که پیش چشم خودت
 

کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد

چه می کنی ؟ اگر او را که خواستی یک عمر 


به راحتی کسی از راه ناگهان برسد ...

رها کنی برود ،‌ از دلت جدا باشد 


به آنکه دوست ترش داشته ،‌ به آن برسد

رها کنی بروند و دو تا پرنده شوند
 

خبر به دورترین نقطه ی جهان برسد 



گلایه ای نکنی ،‌ بغض خویش را بخوری 


که هق هق تو مبادا به گوششان برسد
 


خدا کند که ... نه ! نفرین نمیکنم ... نکند
 

به او ،‌ که عاشق او بوده ام ،‌ زیان برسد 



خدا کند فقط این عشق از سرم برود
 

خدا کند که فقط زود آن زمان برسد ... 

 

 مرحوم نجمه زارع(خدایش بیامرزد)

نظرات 1 + ارسال نظر
خانواده سوری پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 02:17 ب.ظ http://soorifamily.blogsky.com

سلام.
خوب هستین؟ شعر زیبایی بود. این شعر را مرحومه گفتن؟؟؟ خدا رحمتشون کنه.
ما یک وبلاگ زدیم برای نی نی که هنوز دنیا نیومده و نمی دونیم پسره یا دختر.
اگه فکر میکنی حرفی برای نسل آینده داری بیا و بگو. خوشحال می شیم. راستی به نظرت اسمشو چی بگذاریم؟
برقرار باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد