قصه همون دلی که........

شاعرانه عاشقانه اجتماعی درهم

قصه همون دلی که........

شاعرانه عاشقانه اجتماعی درهم

سه تار

دلم گرفته ولی هیچ کس کنارم نیست

 کنارم هیچ کسی غیر چوب دارم نیست

 

به روی صندلی چوبی قدیمی رفت

و فکر کرد که آیا... نه، سوگوارم نیست

 

نشست روی همان صندلی دوباره دلش

سه تار خواست، کجایی؟ چرا سه تارم نیست...

 

 -        چه ساز خوب و اصیلی، چه قدر...

 ·         مال خودت.

 

 _ ولی سه تار تو یاد...

 ·         نه یادگارم نیست.

 

 و یادگار تویی که همیشه یار، بزن

 بزن که باز برقصم، بزن، قرارم نیست

 

 و بی قرار تمام گذشته هایش شد

 و بی قرار کسی که همیشه یارش نیست

 

 دلم گرفته کجایی؟ کجای این قصه؟

 توان این که برایت غزل ببارم نیست

 

 و ایستاد و طناب از گلوش بالا رفت

 و فکر کرد که آیا...  ./

 

 

 

سارا ناصرنصیر

نظرات 1 + ارسال نظر
سالی شنبه 9 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 09:06 ب.ظ http://salijigmal.blogsky.com

سلام لینک شدی
میتونی با اسم دوران صفا لینکم کنی اکرم جان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد